معنی فارسی freefloated
B1حالت فرود به صورت آزاد و بدون هیچ گونه نیروی مقاومتی.
Having been in a state of floating freely before landing.
- VERB
example
معنی(example):
پر به آرامی و به صورت آزاد به زمین افتاد.
مثال:
The feather freefloated gently to the ground.
معنی(example):
هواپیمای کاغذی تا زمانی که به آرامی فرود آمد، به صورت آزاد شناور بود.
مثال:
The paper airplane freefloated until it landed softly.
معنی فارسی کلمه freefloated
:
حالت فرود به صورت آزاد و بدون هیچ گونه نیروی مقاومتی.