معنی فارسی freen

B1

آزاد، بدون محدودیت و در چارچوب خاصی نیست.

Unconfined, without restrictions or limitations.

example
معنی(example):

آنها تصمیم گرفتند به یک ماجراجویی آزاد در کوهستان بروند.

مثال:

They decided to go on a freen adventure in the mountains.

معنی(example):

افکار او آزاد بودند و پر از امکانات.

مثال:

His thoughts were freen, full of possibilities.

معنی فارسی کلمه freen

:

آزاد، بدون محدودیت و در چارچوب خاصی نیست.