معنی فارسی fremd
B1بیگانه، چیزی که برای فرد آشنا نیست یا در دایره تجربه او قرار ندارد.
Something that is unfamiliar or outside one’s experience.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
زبان بیگانه او را کمی گم کرده بود.
مثال:
The fremd language made her feel a bit lost.
معنی(example):
در یک فرهنگ بیگانه، مهم است که محترم و با دقت باشید.
مثال:
In a fremd culture, it's important to be respectful and observant.
معنی فارسی کلمه fremd
:بیگانه، چیزی که برای فرد آشنا نیست یا در دایره تجربه او قرار ندارد.