معنی فارسی fremdness

B1

احساس غریب بودن یا آشنا نبودن با یک موقعیت یا محیط.

The quality of being strange or unfamiliar.

example
معنی(example):

غریب‌گی این مکان در ابتدا ترسناک بود.

مثال:

The fremdness of the place was intimidating at first.

معنی(example):

با گذشت زمان، غریب‌گی از بین رفت.

مثال:

Over time, the fremdness faded away.

معنی فارسی کلمه fremdness

:

احساس غریب بودن یا آشنا نبودن با یک موقعیت یا محیط.