معنی فارسی frigidity

B2

سردی، به‌ویژه در ارتباطات عاطفی یا شرایط احساسی.

The state of being cold; lack of warmth or enthusiasm.

example
معنی(example):

سردی او باعث شد که او نتواند با او ارتباط برقرار کند.

مثال:

His frigidity made it difficult for her to connect with him.

معنی(example):

سردی اتاق در طول جلسه ناراحت‌کننده بود.

مثال:

The frigidity of the room was uncomfortable during the meeting.

معنی فارسی کلمه frigidity

: معنی frigidity به فارسی

سردی، به‌ویژه در ارتباطات عاطفی یا شرایط احساسی.