معنی فارسی frizzliest

B1

وزترین، حالتی که بیشترین میزان وز را دارد.

Having the highest amount of frizz compared to others.

example
معنی(example):

در روزهای بارانی، موهایش وزترین می‌شود.

مثال:

On rainy days, her hair becomes the frizzliest.

معنی(example):

حلقه‌های وزترین اغلب توجه‌ها را جلب می‌کنند.

مثال:

The frizzliest curls often attract attention.

معنی فارسی کلمه frizzliest

:

وزترین، حالتی که بیشترین میزان وز را دارد.