معنی فارسی frontlessness

B1

عدم وجود جلو، وضعیتی که در آن جلو وجود ندارد یا نادیده گرفته می‌شود.

The state or condition of being without a front.

example
معنی(example):

عدم وجود جلو در این ساختار به آن ظاهری غیرمعمول می‌دهد.

مثال:

The frontlessness of the structure gives it an unusual appearance.

معنی(example):

ما دربارهٔ پیامدهای بدون جلو در طراحی بحث کردیم.

مثال:

We discussed the implications of frontlessness in design.

معنی فارسی کلمه frontlessness

:

عدم وجود جلو، وضعیتی که در آن جلو وجود ندارد یا نادیده گرفته می‌شود.