معنی فارسی frontwise

B1

به سمت جلو، به گونه‌ای که جلو به سمت بیرون باشد.

In a forward direction; oriented toward the front.

example
معنی(example):

ماشین به صورت رو‌به‌جلو در کنار جدول پارک شده بود.

مثال:

The car was parked frontwise along the curb.

معنی(example):

او همیشه ترجیح می‌دهد کتاب‌ها را به صورت رو به جلو روی قفسه بگذارد.

مثال:

She always prefers to place books frontwise on the shelf.

معنی فارسی کلمه frontwise

:

به سمت جلو، به گونه‌ای که جلو به سمت بیرون باشد.