معنی فارسی frostbites

B2

سرمازدگی، آسیب به پوست و بافت زیرین که به علت قرار گرفتن در معرض سرمای شدید ایجاد می‌شود، معمولاً در نواحی باز بدن مانند انگشتان، گوش‌ها و بینی اتفاق می‌افتد.

Injury to body tissues caused by extreme cold, usually affecting the extremities.

example
معنی(example):

او به خاطر ماندن بیش از حد در سرما دچار سرمازدگی شد.

مثال:

He suffered from frostbites after being outside in the cold too long.

معنی(example):

سرمازدگی‌ها می‌توانند در صورت عدم درمان به موقع آسیب جدی به پوست وارد کنند.

مثال:

Frostbites can cause serious skin damage if not treated promptly.

معنی فارسی کلمه frostbites

:

سرمازدگی، آسیب به پوست و بافت زیرین که به علت قرار گرفتن در معرض سرمای شدید ایجاد می‌شود، معمولاً در نواحی باز بدن مانند انگشتان، گوش‌ها و بینی اتفاق می‌افتد.