معنی فارسی frostbound
B2محاصره شده توسط سرما یا یخ، به معنای کاملاً تحت تأثیر قرار گرفتن به وسیله سرما.
Shut in or covered by frost; unable to move due to frost.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
روستای کوچک در طول زمستان سخت به محاصره سرما درآمده بود.
مثال:
The small village was frostbound during the harsh winter.
معنی(example):
بسیاری از جادهها به دلیل یخزدگی، سفر را دشوار کرده بودند.
مثال:
Many roads were frostbound, making travel difficult.
معنی فارسی کلمه frostbound
:محاصره شده توسط سرما یا یخ، به معنای کاملاً تحت تأثیر قرار گرفتن به وسیله سرما.