معنی فارسی frowzily

B1

با حالتی زشت و ناخوشایند و نشان دهنده ناپسندیدگی.

In a manner that shows displeasure or irritation.

example
معنی(example):

او با بی‌میلی صحبت می‌کرد و ناراحتی‌اش را نشان می‌داد.

مثال:

She spoke frowzily, showing her irritation.

معنی(example):

سگ با نگاه ناخوشایند به مهاجم نگاه می‌کرد.

مثال:

The dog looked frowzily at the intruder.

معنی فارسی کلمه frowzily

:

با حالتی زشت و ناخوشایند و نشان دهنده ناپسندیدگی.