معنی فارسی gimcracky
B1دارای ویژگیهایی که معمولاً بیارزش و کمارزش تلقی میشود.
Characterized by gaudiness or gimmicky features.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
سلیقه او در دکوراسیون بسیار عجیب و بیفروغ بود که با رنگهای زننده و اشکال عجیب پر شده بود.
مثال:
His taste in decor was quite gimcracky, filled with gaudy colors and odd shapes.
معنی(example):
کتاب شامل تصاویر بیفروغی بود که سرگرمکننده اما نه پیچیده بودند.
مثال:
The book featured gimcracky illustrations that were amusing but not sophisticated.
معنی فارسی کلمه gimcracky
:دارای ویژگیهایی که معمولاً بیارزش و کمارزش تلقی میشود.