معنی فارسی glabrousness
B1ویژگی صاف بودن بدون هرگونه پرز یا مو.
The quality of being smooth and free from hair.
- NOUN
example
معنی(example):
صاف بودن سطح باعث شد که نقاشی کردن بسیار آسان باشد.
مثال:
The glabrousness of the surface made it very easy to paint.
معنی(example):
هنرمندان اغلب گلابرنس را برای ظاهری شیک و مدرن ترجیح میدهند.
مثال:
Artists often prefer glabrousness for a sleek, modern look.
معنی فارسی کلمه glabrousness
:ویژگی صاف بودن بدون هرگونه پرز یا مو.