معنی فارسی governessdom
B1سرپرستی، وضعیت یا شغل یک سرپرست، به ویژه در زمینه تربیت و آموزش کودکان.
The state or condition of being a governess.
- NOUN
example
معنی(example):
در رمان، او آرزو داشت به مقام سرپرستی دست یابد.
مثال:
In the novel, she aspired to reach the status of governessdom.
معنی(example):
سرپرستی به مجموعهای خاص از مهارتها و دانش نیاز دارد.
مثال:
Governessdom requires a unique set of skills and knowledge.
معنی فارسی کلمه governessdom
:
سرپرستی، وضعیت یا شغل یک سرپرست، به ویژه در زمینه تربیت و آموزش کودکان.