معنی فارسی griffinhood

B2

وضعیتی که در آن فرد ویژگی‌های مثبت و قوی مانند گریفین‌ها را دارد.

A state or condition embodying the qualities of a griffin, such as wisdom and strength.

example
معنی(example):

در داستان، قهرمان به مرحله‌ای از گریفین هود رسید.

مثال:

In the story, the protagonist achieved a state of griffinhood.

معنی(example):

او به گریفین هودی آرزو داشت که حکمت و قدرت را تجسم کند.

مثال:

He aspired to a griffinhood that embodied wisdom and strength.

معنی فارسی کلمه griffinhood

: معنی griffinhood به فارسی

وضعیتی که در آن فرد ویژگی‌های مثبت و قوی مانند گریفین‌ها را دارد.