معنی فارسی gutnic
B1مرتب و سازمان یافته به گونهای که رفتارها یا عواطف قوی واضح باشد.
Relating to or characterized by instinctive feelings rather than rational thought.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
طبیعت گوتنیک غذا از طعمهای غنی آن قابل تشخیص بود.
مثال:
The gutnic nature of the dish was evident from its rich flavors.
معنی(example):
او در حل مشکلات رویکردی گوتنیک داشت و بر روی غریزه تمرکز میکرد.
مثال:
He had a gutnic approach to problem-solving, focusing on instinct.
معنی فارسی کلمه gutnic
:
مرتب و سازمان یافته به گونهای که رفتارها یا عواطف قوی واضح باشد.