معنی فارسی gyrally
B1به صورت چرخشی یا دورانی، به ویژه در زمینههای طبیعی یا حرکتی.
In a circular or spiral manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
سیاره بهصورت دورانی به دور خورشید میچرخد.
مثال:
The planet moves gyrally around the sun.
معنی(example):
رقاص بهصورت دورانی به ریتم موسیقی حرکت کرد.
مثال:
The dancer moved gyrally to the rhythm of the music.
معنی فارسی کلمه gyrally
:به صورت چرخشی یا دورانی، به ویژه در زمینههای طبیعی یا حرکتی.