معنی فارسی habitualness
B1عادتمند بودن، وضعیت یا ویژگی داشتن عادات و رفتارهای تکراری.
The quality of being habitual; a state of having established habits.
- NOUN
example
معنی(example):
عادتمند بودن روال زندگی او روزهایش را قابل پیشبینی کرده بود.
مثال:
The habitualness of his routine made his days predictable.
معنی(example):
عادتمندی در رفتار معمولا با راحتی و ثبات ارتباط دارد.
مثال:
Habitualness in behavior is often linked to comfort and stability.
معنی فارسی کلمه habitualness
:
عادتمند بودن، وضعیت یا ویژگی داشتن عادات و رفتارهای تکراری.