معنی فارسی headstand
B2حرکت ورزشی که در آن فرد بر سر خود ایستاده است.
An exercise where a person is inverted and balanced on their head.
- NOUN
example
معنی(example):
او در کلاس یوگا به تمرین قیطریه پرداخت.
مثال:
She practiced her headstand in yoga class.
معنی(example):
یک قیطریه نیاز به تعادل و قدرت دارد.
مثال:
A headstand requires balance and strength.
معنی فارسی کلمه headstand
:
حرکت ورزشی که در آن فرد بر سر خود ایستاده است.