معنی فارسی ifreal
B1ایفریل، معیاری برای تشخیص واقعیتها یا حقایق در یک روند.
A measure of the realities or truths present in a process.
- OTHER
example
معنی(example):
عامل ایفریل در پروژه، رویکرد ما را تغییر داد.
مثال:
The ifreal factor in the project changed our approach.
معنی(example):
درک ایفریل کلیدی برای برنامهریزی مؤثر است.
مثال:
Understanding the ifreal is key to effective planning.
معنی فارسی کلمه ifreal
:
ایفریل، معیاری برای تشخیص واقعیتها یا حقایق در یک روند.