معنی فارسی imbased

B1

احساس خاص یا متفاوت بودن تحت تأثیر رفتار یا شرایط خاص.

To be influenced or shaped by external factors or opinions.

example
معنی(example):

وقتی دوستانم از من حمایت می‌کنند، احساس مبنای خاصی دارم.

مثال:

I feel imbased when my friends support me.

معنی(example):

او به خاطر تعریف‌های ناخواسته به نظر مبنای خاصی داشت.

مثال:

He seemed imbased by the unexpected compliments.

معنی فارسی کلمه imbased

: معنی imbased به فارسی

احساس خاص یا متفاوت بودن تحت تأثیر رفتار یا شرایط خاص.