معنی فارسی imbodies

B1

تجسم کردن به معنای به تصویر کشیدن جنبه‌ای از زندگی یا یک ایده.

To represent or express in a tangible form.

example
معنی(example):

این مجسمه روح آزادی را تجسم می‌کند.

مثال:

This statue imbodies the spirit of freedom.

معنی(example):

رمان موضوعات مبارزات آن زمان را تجسم می‌کند.

مثال:

The novel imbodies the struggles of the time.

معنی فارسی کلمه imbodies

: معنی imbodies به فارسی

تجسم کردن به معنای به تصویر کشیدن جنبه‌ای از زندگی یا یک ایده.