معنی فارسی imbolden
B1شجاع کردن، تقویت روحیه شخصی برای انجام عمل یا مواجهه با چالش.
To make someone braver or more confident.
- VERB
example
معنی(example):
این سخنرانی برای شجاع کردن تیم طراحی شده بود.
مثال:
The speech was meant to embolden the team.
معنی(example):
او امیدوار بود که کلماتش او را به اقدام تشویق کند.
مثال:
She hoped her words would embolden him to take action.
معنی فارسی کلمه imbolden
:
شجاع کردن، تقویت روحیه شخصی برای انجام عمل یا مواجهه با چالش.