معنی فارسی imboldening
B1به معنای فرایند یا اقدام به شجاع کردن یا افزایش اعتماد به نفس.
The process of making someone bolder or more courageous.
- VERB
example
معنی(example):
کلمات مربی برای بازیکنان شجاع کننده است.
مثال:
The coach's words are imbuckling for the players.
معنی(example):
او متوجه شد که انجام یوگا، قدرت ذهنیاش را شجاعتر میکند.
مثال:
She found that practicing yoga was emboldening her mental strength.
معنی فارسی کلمه imboldening
:
به معنای فرایند یا اقدام به شجاع کردن یا افزایش اعتماد به نفس.