معنی فارسی imborder
B1ایمبورد، مرزی که دو ناحیه یا کشور را از یکدیگر جدا میکند.
A boundary separating two areas or countries.
- NOUN
example
معنی(example):
نقشه یک مرز را بین دو کشور نشان داد.
مثال:
The map showed an imborder between the two countries.
معنی(example):
آنها در مورد مرز در طول مذاکرات صحبت کردند.
مثال:
They discussed the imborder during the negotiation.
معنی فارسی کلمه imborder
:
ایمبورد، مرزی که دو ناحیه یا کشور را از یکدیگر جدا میکند.