معنی فارسی imbu

B1

سرشار کردن، پر کردن یا آغشته کردن به احساس یا ویژگی خاص.

To inspire or permeate with a feeling, quality, or idea.

example
معنی(example):

او از سنین پایین با احساس عدالت سرشار شده بود.

مثال:

She was imbued with a sense of justice from a young age.

معنی(example):

رمان با موضوعات عشق و خیانت سرشار شده است.

مثال:

The novel is imbued with themes of love and betrayal.

معنی فارسی کلمه imbu

: معنی imbu به فارسی

سرشار کردن، پر کردن یا آغشته کردن به احساس یا ویژگی خاص.