معنی فارسی imbruting

B1

فرایند یا عمل بی‌رحم کردن یا بی‌رحم شدن تدریجی.

The act or process of making something brutal or cruel.

example
معنی(example):

تأثیرات بی‌رحم‌کننده‌ی تبلیغات می‌توانند درک عمومی را وارونه کنند.

مثال:

The imbruting effects of propaganda can warp public perception.

معنی(example):

او نگران تأثیر بی‌رحم‌کننده‌ی رسانه‌های خشن بر کودکان بود.

مثال:

He worried about the imbruting influence of violent media on children.

معنی فارسی کلمه imbruting

: معنی imbruting به فارسی

فرایند یا عمل بی‌رحم کردن یا بی‌رحم شدن تدریجی.