معنی فارسی immailed
B1ایمیل کردن، ارسال اطلاعات یا مدارک به صورت الکترونیکی.
To send something via email.
- VERB
example
معنی(example):
نامه به منظور اطمینان از تحویل ایمن، ایمیل شد.
مثال:
The letter was immailed to assure its safe delivery.
معنی(example):
او مدارک را ایمیل کرد تا اطمینان حاصل کند که به موقع رسیدند.
مثال:
He immailed the documents to ensure they arrived on time.
معنی فارسی کلمه immailed
:
ایمیل کردن، ارسال اطلاعات یا مدارک به صورت الکترونیکی.