معنی فارسی immerges

B1

بیرون آمدن یا ظاهر شدن از یک حالت پنهان یا زیر یک سطح.

To emerge or rise into view; to become visible.

example
معنی(example):

خورشید هر روز از پشت ابرها بیرون می‌آید.

مثال:

The sun immerges from behind the clouds every morning.

معنی(example):

او مانند یک قو زیبا از آب بیرون می‌آید.

مثال:

She immerges from the water like a graceful swan.

معنی فارسی کلمه immerges

: معنی immerges به فارسی

بیرون آمدن یا ظاهر شدن از یک حالت پنهان یا زیر یک سطح.