معنی فارسی immergence
B2ظهور یا حالت ظاهر شدن از یک حالت غیر واضح به یک حالت قابل مشاهده.
The act of emerging; the process of coming into view.
- NOUN
example
معنی(example):
ظهور ایدههای جدید میتواند صنعت را تغییر دهد.
مثال:
The immergence of new ideas can change the industry.
معنی(example):
ظهور فناوری زندگی ما را تغییر داده است.
مثال:
The immergence of technology has transformed our lives.
معنی فارسی کلمه immergence
:
ظهور یا حالت ظاهر شدن از یک حالت غیر واضح به یک حالت قابل مشاهده.