معنی فارسی immergent
B2فعالیت یا ویژگیهای چیزی که به تازگی ظاهر شده است.
Relating to something that is emerging or coming into existence.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
گیاهان در حال ظهور در زمین باتلاقی رشد خوبی داشتند.
مثال:
The immergent plants thrived in the wetland.
معنی(example):
آنها گونههای در حال ظهور را در زیستگاه طبیعی خود مورد مطالعه قرار دادند.
مثال:
They studied the immergent species in their natural habitat.
معنی فارسی کلمه immergent
:
فعالیت یا ویژگیهای چیزی که به تازگی ظاهر شده است.