معنی فارسی immeshed

B1

به معنای در هم آمیخته یا پیچیده شده در یک وضعیت یا بافت.

To have been interconnected or entangled in a particular situation or fabric.

example
معنی(example):

هنرمند رنگ های مختلف را در نقاشی اش در هم آمیخت.

مثال:

The artist immeshed different colors in her painting.

معنی(example):

جامعه در سنت های فرهنگی مختلف در هم آمیخته بود.

مثال:

The community was immeshed in various cultural traditions.

معنی فارسی کلمه immeshed

: معنی immeshed به فارسی

به معنای در هم آمیخته یا پیچیده شده در یک وضعیت یا بافت.