معنی فارسی immeshing

B1

عمل یا فرآیند در هم آمیختن یا ترکیب اجزا به روشی سازمان یافته.

The act of intertwining or blending elements together effectively.

example
معنی(example):

ما در حال در هم آمیختن تلاش هایمان هستیم تا پروژه را کامل کنیم.

مثال:

We are immeshing our efforts to complete the project.

معنی(example):

این فرآیند شامل در هم آمیختن فناوری های مختلف است.

مثال:

The process involves immeshing various technologies.

معنی فارسی کلمه immeshing

: معنی immeshing به فارسی

عمل یا فرآیند در هم آمیختن یا ترکیب اجزا به روشی سازمان یافته.