معنی فارسی immixed

B1

مخلوط شدن، به هم آمیختن، وقتی دو یا چند چیز به طور غیرمستقیم به هم ترکیب می‌شوند.

To mix or blend together; to combine elements into a single entity.

example
معنی(example):

رنگ‌ها در نقاشی به طرز زیبایی مخلوط شدند.

مثال:

The colors immixed beautifully in the painting.

معنی(example):

به مرور زمان، سنت‌های مختلف فرهنگی به هم مخلوط شدند.

مثال:

Traditions from various cultures immixed over the years.

معنی فارسی کلمه immixed

: معنی immixed به فارسی

مخلوط شدن، به هم آمیختن، وقتی دو یا چند چیز به طور غیرمستقیم به هم ترکیب می‌شوند.