معنی فارسی imperant
B2الزامی، چیزی که نیاز به پیروی یا رعایت دارد.
Mandatory; something that requires compliance or adherence.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
قوانین الزامی بازی باید رعایت شوند.
مثال:
The imperant rules of the game must be followed.
معنی(example):
او در این موقعیت به عنوان یک شخصیت الزامی عمل کرد.
مثال:
He acted as the imperant figure in the situation.
معنی فارسی کلمه imperant
:
الزامی، چیزی که نیاز به پیروی یا رعایت دارد.