معنی فارسی imperfectible
C1فرد یا چیزی که نمیتواند به کمال برسد، همیشه نقص خواهد داشت.
Incapable of being made perfect; inherently flawed.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
یک وظیفه ناپذیر معمولاً به صبر و درک نیاز دارد.
مثال:
An imperfectible task often requires patience and understanding.
معنی(example):
هنر معمولاً به عنوان ناپذیر دیده میشود و دعوت به تفسیر بیپایان میکند.
مثال:
Art is often seen as imperfectible, inviting endless interpretation.
معنی فارسی کلمه imperfectible
:
فرد یا چیزی که نمیتواند به کمال برسد، همیشه نقص خواهد داشت.