معنی فارسی imperialty

B1

حالت یا کیفیت سلطنتی، اشاره به عظمت و شکوه.

The quality of being imperial; a grand and majestic quality.

example
معنی(example):

تابلوهای نقاشی در گالری عظمت سلطنتی گذشته را به تصویر می‌کشیدند.

مثال:

The paintings in the gallery reflected the imperialty of the past.

معنی(example):

لباس‌های او حالتی سلطنتی داشت که توجه‌ها را جلب می‌کرد.

مثال:

Her clothing had an imperialty to it that commanded attention.

معنی فارسی کلمه imperialty

: معنی imperialty به فارسی

حالت یا کیفیت سلطنتی، اشاره به عظمت و شکوه.