معنی فارسی imperially
B2به شیوهای که به یک امپراتوری یا سلطنت مربوط میشود، با شکوه و عظمت.
In a manner relating to an empire or emperor, grand and majestic.
- ADVERB
example
معنی(example):
پادشاه به طور سلطنتی بر امپراتوری وسیع خود حکومت کرد.
مثال:
The king ruled imperially over his vast empire.
معنی(example):
مدرسه موفقیتهای خود را به شیوهای سلطنتی جشن گرفت.
مثال:
The school celebrated its successes in an imperially grand manner.
معنی فارسی کلمه imperially
:
به شیوهای که به یک امپراتوری یا سلطنت مربوط میشود، با شکوه و عظمت.