معنی فارسی impoison

B1

مسموم کردن چیزی به خصوص مواد غذایی یا محیط طبیعی.

To poison something, especially food or the natural environment.

example
معنی(example):

دریاچه توسط زباله‌های صنعتی مسموم شده بود.

مثال:

The lake was impoisoned by industrial waste.

معنی(example):

آنها متوجه شدند که غذا مسموم شده است.

مثال:

They found out the food was impoisoned.

معنی فارسی کلمه impoison

: معنی impoison به فارسی

مسموم کردن چیزی به خصوص مواد غذایی یا محیط طبیعی.