معنی فارسی imponderability

C1

حالت یا کیفیت چیزی که نمی‌توان آن را به‌طور دقیق سنجید.

The quality of being unable to be measured or assessed.

example
معنی(example):

غیرقابل سنجش بودن وضعیت ما را گیج کرده بود.

مثال:

The imponderability of the situation left us confused.

معنی(example):

غیرقابل سنجش بودن او پیش‌بینی واکنش‌هایش را سخت کرده بود.

مثال:

His imponderability made it hard to predict his reactions.

معنی فارسی کلمه imponderability

: معنی imponderability به فارسی

حالت یا کیفیت چیزی که نمی‌توان آن را به‌طور دقیق سنجید.