معنی فارسی imponderableness
C2حالت یا ویژگی چیزی که نمیتوان آن را بهطور دقیق سنجید.
The state of being imponderable or unable to be measured.
- NOUN
example
معنی(example):
غیرقابل سنجش بودن عشق اغلب ما را متعجب میکند.
مثال:
The imponderableness of love often leaves us in awe.
معنی(example):
ما نمیتوانیم غیرقابل سنجش بودن رازهای زندگی را نادیده بگیریم.
مثال:
We can’t ignore the imponderableness of life’s mysteries.
معنی فارسی کلمه imponderableness
:
حالت یا ویژگی چیزی که نمیتوان آن را بهطور دقیق سنجید.