معنی فارسی imponderably

C2

به معنای به طرز غیرقابل سنجش یا بدون وزن است.

In a manner that cannot be precisely measured.

example
معنی(example):

ستاره‌ها به‌طور غیرقابل سنجش از ما دور هستند.

مثال:

The stars are imponderably distant from us.

معنی(example):

او به‌طور غیرقابل سنجش از میان اتاق شلوغ عبور کرد.

مثال:

He moved imponderably through the crowded room.

معنی فارسی کلمه imponderably

: معنی imponderably به فارسی

به معنای به طرز غیرقابل سنجش یا بدون وزن است.