معنی فارسی impone
B1اجبار به رعایت یک قانون یا الزامی که باید به آن عمل شود.
To impose something, such as a rule or restriction.
- VERB
example
معنی(example):
قانون جدید مجازاتهای سختتری برای سرعت غیرمجاز وضع خواهد کرد.
مثال:
The new law will impone stricter penalties for speeding.
معنی(example):
آنها قصد دارند در محله یک ساعت منع آمد و شد برقرار کنند.
مثال:
They plan to impone a curfew in the neighborhood.
معنی فارسی کلمه impone
:
اجبار به رعایت یک قانون یا الزامی که باید به آن عمل شود.