معنی فارسی impones
B1فعل حال از 'impose' به معنای تحمیل کردن یا وضع کردن.
To force something to be accepted or done.
- VERB
example
معنی(example):
او خواستههایش را بر همه اطرافیانش تحمیل میکند.
مثال:
She imposes her will on everyone around her.
معنی(example):
دولت هر سال قوانین جدیدی را تحمیل میکند.
مثال:
The government imposes new rules every year.
معنی فارسی کلمه impones
:
فعل حال از 'impose' به معنای تحمیل کردن یا وضع کردن.