معنی فارسی improsperity
B1وضعیتی که در آن رفاه و موفقیت اقتصادی وجود ندارد.
The state of lacking prosperity or wealth.
- NOUN
example
معنی(example):
این منطقه پس از فاجعه با یک دوره ناکامی مواجه شد.
مثال:
The region faced a period of improsperity after the disaster.
معنی(example):
ناکامی معمولاً با رکود اقتصادی همراه است.
مثال:
Improsperity often accompanies economic downturns.
معنی فارسی کلمه improsperity
:
وضعیتی که در آن رفاه و موفقیت اقتصادی وجود ندارد.