معنی فارسی impulsivity

B2

تمایل به عمل کردن بدون تفکر و برنامه‌ریزی، به طور معمول به صورت رفتار ناگهانی.

The tendency to act on a whim without considering the consequences.

example
معنی(example):

خودجوشی ویژگی‌ای است که در کودکان کوچک مشاهده می‌شود.

مثال:

Impulsivity is a trait seen in young children.

معنی(example):

مدیریت خودجوشی برای رشد شخصی مهم است.

مثال:

Managing impulsivity is important for personal growth.

معنی فارسی کلمه impulsivity

: معنی impulsivity به فارسی

تمایل به عمل کردن بدون تفکر و برنامه‌ریزی، به طور معمول به صورت رفتار ناگهانی.