معنی فارسی impurple

B1

به رنگ بنفش درآوردن، استفاده از رنگ بنفش برای تغییر یا ارتقاء ظاهری.

To make something purple in color.

example
معنی(example):

غروب آفتاب آغاز به بنفش کردن آسمان کرد.

مثال:

The sunset began to impurple the sky.

معنی(example):

هنرمند تصمیم گرفت منظره را در نقاشی‌اش بنفش کند.

مثال:

The artist chose to impurple the landscape in her painting.

معنی فارسی کلمه impurple

: معنی impurple به فارسی

به رنگ بنفش درآوردن، استفاده از رنگ بنفش برای تغییر یا ارتقاء ظاهری.