معنی فارسی imputative

C1

صفتی که به چیزی انتساب داده شود یا به نوعی به چیزی نسبت داده شود.

Relating to or characterized by the act of ascribing or attributing.

example
معنی(example):

او در طول بحث لحن قابل انتسابی در صدا داشت.

مثال:

He had an imputative tone in his voice during the discussion.

معنی(example):

وکیل نظراتی قابل انتساب درباره طرف دیگر مطرح کرد.

مثال:

The lawyer made imputative comments about the other party.

معنی فارسی کلمه imputative

: معنی imputative به فارسی

صفتی که به چیزی انتساب داده شود یا به نوعی به چیزی نسبت داده شود.