معنی فارسی imputably
B2بهطور قابل انتساب، به نحوی که میتوان آن را به عامل خاصی مربوط کرد.
In a manner that can be attributed or ascribed.
- ADVERB
example
معنی(example):
زیانها بهطور قابل انتساب به اقدامات او مربوط بود.
مثال:
The losses were imputably tied to his actions.
معنی(example):
بهطور قابل انتساب، پروژه به دلیل کمبود اعتبار شکست خورد.
مثال:
Imputably, the project failed due to lack of funding.
معنی فارسی کلمه imputably
:
بهطور قابل انتساب، به نحوی که میتوان آن را به عامل خاصی مربوط کرد.