معنی فارسی imputableness

C1

کیفیت یا حالت قابل انتساب بودن، یا توانایی نسبت دادن چیزی به یک عامل خاص.

The quality of being able to be attributed or ascribed.

example
معنی(example):

قابل انتساب بودن خطاها در گزارش مورد سوال قرار گرفت.

مثال:

The imputableness of the errors in the report was questioned.

معنی(example):

قابل انتساب بودن او برای تصمیم در جلسه واضح بود.

مثال:

Her imputableness for the decision was evident in the meeting.

معنی فارسی کلمه imputableness

: معنی imputableness به فارسی

کیفیت یا حالت قابل انتساب بودن، یا توانایی نسبت دادن چیزی به یک عامل خاص.